مثنوي زيبا از احمد عزيزي
/شهرمان را آبشوران كرده اند- لاله ها ار ختم سوران كرده اند
/شاه شاهان روستا را سيل برد- نفت ها را حفر چاه ويل برد
/قارچها در دشت بي سنخيتند- خانه هامان دكه جنسيتند
/آب خشك و دشت خشك و بيل خشك- بركه هاي بيشه تمثيل خشك
/ماخر خراطي خذرمن شديم- آلت يك مشت گاوآهن شديم
/وهم آزادي تن زن را گرفت- قيچي سانسور دامن را گرفت
/بعضي از باطوم ها رگ داشتند- پاسبانها حالت سگ داشتند
/ما به ميدان هيايو كر شديم- مسخ محصولات داروگر شديم
/گر چه خود را لاله از ما مي نهفت- در دل ما يك شقايق مي شكفت
/ما به جام تشنگي ها لب شديم- لانه زد خورشيد تا ما شب شديم
/دين ما ما را تب نان مي دهد- مذهب ما بوي عرفان مي دهد
/ما در ختان ندا را مي بريم- ميوه باغ تجلي مي خوريم
/آمدم تا زخم را مرهم كنم- با رگ خود تيغ ها را خم كنم
سه شنبه 16 اسفند 1390 - 7:08:28 PM